واکسن دوماهگی
سلام محمدسجاد عزیزم
سلام پسر شیرین من
الان که دارم برات مینویسم هنوز تلفن خونه درست نشده که بتونم به اینترنت وصل بشم از خونه عزیزجون با کامپیوتر دایی جونت دارم برات مطلب مینویسم.
پسر قشنگم امروز واکسن دوماهگیتو زدی.موقع واکسن زدن من نتونستم تو اتاق بمونم و پاهاتو نگهدارم.عزیزجون(مامان خودم) رو برده بودیم و ایشون زحمت کشید تو اتاق پیشت موند.
منم اومده بودم بیرون اتاق.داشتم از استرس میمردم.
الهی برات بمیرم بعد از واکسن خیلی گریه کردی.همینجوری اشک از چشمات میومد و مظلومانه به من نگاه میکردی.
الان خداروشکر یه خورده آرومتر شدی و خوابیدی.
حاضرم خودم دنیا دنیا درد رو تحمل کنم اما تو رو تو این وضعیت نبینم عزیزم.
فقط موندم چه جوری ختنه کردنتو تحمل کنم.
آهان یادم رفت وزن شما هم شده 5 کیلو 60 گرم.خانم دکتر گفت خیلی خوبه
جدیدا واسه مامان و بابا میخندی مخصوصا وقتی صبح از خواب بیدار میشی خیلی خوش اخلاقی .کله سحر من و تو خیلی با هم بازی میکنیم دلم میخاد اون لحظه بخورمت عسلم.
بعد هم که خواب از سر مامان میپره تازه شما میگیری میخابی.ای پسر وروجک
دیگه جونم برات بگه اینقده با دستت ور میری که تمام سر و صورتت رو زخم کردی
نکن دیگه عزیزم .آخه قربونت برم اینجوری مامان غصه میخوره
واااای چه حس خوبی دارم که بعد از مدتها میتونم برات پست بزارم قند و عسل من
فقط از اونجایی که هر لحظه ممکنه بیدار بشی دیگه نمیتونم واسه مطلبت شکل بزارم و خوشگلش کنم.
مامان رو ببخش عزیزم
اینم جدیدترین عکسای ناز پسرم