مادر و پسر
سلام محمد سجاد خوبم
یه خبر برات دارم
دیشب پای مامان خانمی به کیف بابایی گیر کرد و نزدیک بود که بیافته اما خداروشکر خودم رو نگه داشتم و اتفاق خاصی نیفتاد.
اما از اونجایی که شما تو دل مامانی هستی و مامان سنگین شده این اتفاق باعث شد که کمرم خیلی درد بگیره.
آفرین پسر خوبم که اینقدر قوی هستی و سفت به دل مامان چسبیدی
حالا برات یه شعر گذاشتم که وقتی بزرگ شدی بدونی که مامانی واسه شما و سلامتیتون چقدر سختی و درد رو تحمل کرده.
البته اینم بگما همش به یه خنده شما میارزه.
دوستت دارم پسر نازنینم
بیچاره مادر
پسر رو قدر مادر دان که دایم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
برو بیش از پدر خواهش که خواهد
تو را بیش از پدر بیچاره مادر
ز جان محبوب تر دارش که دارد
ز جان محبوب تر بیچاره مادر
از این پهلو به آن پهلو نغلتد
شب از بیم خطر بیچاره مادر
نگهداری کند نه ماه و نه روز
تو را چون جان به بر بیچاره مادر
به وقت زادن تو مرگ خود را
بگیرد در نظر بیچاره مادر
بشورد کهنه و آراید اورا
چو کمتر کارگر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید در دماغت
پرد هوشش ز سر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بی جا نمایی
خورد خون جگر بیچاره مادر
برای اینکه شب راحت بخابی
نخابد تا سحر بیچاره مادر
دو سال از گریه روز و شب تو
ندارد خواب و خور بیچاره مادر
چو دندان آوری رنجور گردی
کشد رنج دگر بیچاره مادر
سپس چون پا گرفتی، تا نیافتی
خورد غم بیشتر بیچاره مادر
تو تا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
به مکتب چون روی تا باز گردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
و گر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
نبیند هیچکس زحمت به دنیا
ز مادر بیشتر بیچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت این است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
خدایا همه بچه هارو واسه مامان باباهاشون حفظ کن
الهی آمین