محمد سجادمحمد سجاد10 سالگیت مبارک

قند و عسل

پسر پسر قند و عسل

1392/10/10 18:55
نویسنده : مامان خانمی
242 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام کوچول موچول مامان ، خوبی گلم؟

خوشگل مامان ، مامان خانمی دو سه روز پیش حالش اصلا خوب نبود.شکمش درد میکرد. وروجک مامانی تو هم  کمتر تکون میخوردی  شاید دیدی من حالم زیاد خوب نیست خواستی پسر خوبی باشی و مامانی رو کمتر اذیت کنی ولی من یه خورده ترسیده بودم گفتم نکنه خدایی نکرده اتفاقی افتاده باشه که هم من شکمم درد میکنه  هم تو کم تکون میخوری.کارم شده بود از صبح تا شب حواسم به شما گل پسر باشه ببینم تکون میخوری یا نه.خلاصه اینکه مامان خانمی بدجوری ترسیده بود.

تا اینکه بالاخره شنبه شد و با بابایی  رفتیم پیش خانم دکتر اول که خواست صدای قلبتو گوش بده هرچی دستگاه رو تکون میداد صدای قلبت شنیده نمیشد  تو دلم همش خدا رو صدا میکردم که اتفاقی نیفتاده باشه تا اینکه بالاخره صدای قلب ناز و خوشگلت و شنیدم مثل همیشه تندتند میزد.

الهی قربونت برم مامان جون نمیدونی چقد ذوق کردم و خوشحال شدم.

وقتی از اتاق خانم دکتر اومدیم بیرون از بابایی پرسیدم صدای قلبشو شنیدی گفت نه. نمیدونی چقد دوست داره صدای قلبتو بشنوه.هرموقع هم که لگد میزنی تا بهش میگم لگد زد میاد که ببینه تو هم شیطون میشی و دیگه لگد نمیزنی.ای پسر بلا دلت واسه باباجونی نمیسوزه ؟

نازنینکم الان دوماهی هست که وزنم اصلا اضافه نشده خانم دکتر یه خورده دعوام کرد که چرا غذا نمیخورم بعدش هم یه مکمل غذایی بدمزه بهم داد که باید روزی دوبار اونو بخورم. نمیدونی چقد بدمزه است. ولی به خاطر تو گل پسر عزیزم مجبورم اونو بخورم.تا بزرگ و تپل مپل بشی

 راستی الان چند روزی هست که دیگه خیلی تکون میخوری. حتی همین الان که دارم این مطلبو مینویسم همش تکون میخوری. عزیزکم این اولین بار تو عمرمه که همش منتظرم یکی منو لگد بزنه. هه هه

خیلی دوستت دارم قند و عسل مامان

 

مامان خانمی


 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

فاطمه (مامان محمدسجاد)
10 دی 92 19:55
اووووه ما که با این تکون نخوردنای گل پسرمون ماجراهایی داشتیم. هزار دفعه رفتیم بیمارستان و nst گرفتیم. جالبش این بود که مثلا دو سه روز اونقدر کم تکون میخورد که منو از استرس نصفه عمر میکرد. آخرش همین که میرسیدیم بیمارستان و پروب رو میذاشتن روی شکمم آنچنان لگدی به زیر پروب وارد میکرد و منو ضایع میکرد که ... چی بگم. ولی توی بیمارستان بهم میگفتن اصلا خجالت نکش هروقت دیدی حرکت نداره بیا. فکر کنم برای بچه بعدی دیگه این استرس هارو نداشته باشیم.
هدی(مامان نی نی)
10 دی 92 19:58
آخی عزیزم.خیلی حس خوبیه که نینی همش تکون بخوره.پسر من بعضی وقتا یه خورده طولانی وول میخوره.بعضی وقتام خیلی کم.من دوس دارم همش تکون بخوره.درد شکمت بهتره؟نگران نباش این چیزا پیش میاد.
مامان دوقلوها
11 دی 92 15:07
سلام خانمی نازی عزیزم خوش بحالت خدا آقا محمد سجاد و حفظ کنه کاکشکی منم زودتر لگدای نی نی هام و متوجه بشم
خاله جون
12 دی 92 12:24
سلام مامان خانومی خوبی ؟ محمد سجاد شیطون چطوره ؟ خدا وکیلی کشته مرده شکلکای پستتم . لحظه های قشنگی داری . مراقب خودت باش .
مامان نی نی کوچولو
12 دی 92 22:53
سلام مامانی خوبیحال نی نی شیطونمون چطورهدقیقا کاراش مثل نی نی منه در روز کلی تکون میخوره اما وقتی میخوام باباش بیاد نگاه کنه یا تکون نمیخوره یا حرکاتش کم میشهخلاصه عزیزم این وروجکا سالم وسلامت به دنیا بیان ما خیالمون راحت میشه.بعضی وقتا با این کاراشون مارو حسابی میترسونند وروجکا
مامان نفس
14 دی 92 23:31
مامانی سلام دخملی منم یه روز اذیتم کرد ، لگدهاش خیلی کم شده بود.اینقد گریه کردم که نگو همون یه بار شد .حالا که توی ماه 9 هستم اینقد وروجک شده که شبا نمیتونم بخوابم ، یا سکسکه میکنه یا لگد میزنه قربونش برم . ایشاا... محمد سجاد جون زود زود بزرگ بشه و بیاد بغل مامانیش
قاصدک
18 دی 92 9:56
ای جانم. عزیزم حسابی از این لحظاتت نهایت لذت ببر. واقعا لحظه های شیرینی. منم شنبه زایمانم حتما حتما برام دعا کن ممنون . اینم گلم برای پسر نازت
مامان سبحان
22 دی 92 22:29
سلام...وای تو هم مثل من منتظر پسرتی؟؟؟ میبینی لگد زدنهاش چه لذتی دارن....منم پسرم 26 اردیبهشت گفتن بدنیا میاد...با تکونهای پسرم حال میکنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به قند و عسل می باشد