پسر پسر قند و عسل
سلام کوچول موچول مامان ، خوبی گلم؟
خوشگل مامان ، مامان خانمی دو سه روز پیش حالش اصلا خوب نبود.شکمش درد میکرد. وروجک مامانی تو هم کمتر تکون میخوردی شاید دیدی من حالم زیاد خوب نیست خواستی پسر خوبی باشی و مامانی رو کمتر اذیت کنی ولی من یه خورده ترسیده بودم گفتم نکنه خدایی نکرده اتفاقی افتاده باشه که هم من شکمم درد میکنه هم تو کم تکون میخوری.کارم شده بود از صبح تا شب حواسم به شما گل پسر باشه ببینم تکون میخوری یا نه.خلاصه اینکه مامان خانمی بدجوری ترسیده بود.
تا اینکه بالاخره شنبه شد و با بابایی رفتیم پیش خانم دکتر اول که خواست صدای قلبتو گوش بده هرچی دستگاه رو تکون میداد صدای قلبت شنیده نمیشد تو دلم همش خدا رو صدا میکردم که اتفاقی نیفتاده باشه تا اینکه بالاخره صدای قلب ناز و خوشگلت و شنیدم مثل همیشه تندتند میزد.
الهی قربونت برم مامان جون نمیدونی چقد ذوق کردم و خوشحال شدم.
وقتی از اتاق خانم دکتر اومدیم بیرون از بابایی پرسیدم صدای قلبشو شنیدی گفت نه. نمیدونی چقد دوست داره صدای قلبتو بشنوه.هرموقع هم که لگد میزنی تا بهش میگم لگد زد میاد که ببینه تو هم شیطون میشی و دیگه لگد نمیزنی.ای پسر بلا دلت واسه باباجونی نمیسوزه ؟
نازنینکم الان دوماهی هست که وزنم اصلا اضافه نشده خانم دکتر یه خورده دعوام کرد که چرا غذا نمیخورم بعدش هم یه مکمل غذایی بدمزه بهم داد که باید روزی دوبار اونو بخورم. نمیدونی چقد بدمزه است. ولی به خاطر تو گل پسر عزیزم مجبورم اونو بخورم.تا بزرگ و تپل مپل بشی
راستی الان چند روزی هست که دیگه خیلی تکون میخوری. حتی همین الان که دارم این مطلبو مینویسم همش تکون میخوری. عزیزکم این اولین بار تو عمرمه که همش منتظرم یکی منو لگد بزنه. هه هه
خیلی دوستت دارم قند و عسل مامان
مامان خانمی